قِلـــــــــــــقِلـــــــــک مدیریت: مسلم قبیتی
| ||
|
یکی از بیخود ترین پاک کن های اون زمان یادتونه<ازاین دو رنگا> فرستنده : barf
***********************
مامانم آب ليمو شيرين برام گرفته، آورده. ميگم:چرا انقد تلخ شده؟! فرستنده : D$D$D
******************** 15،16سالم بود که بدون اجازه بابام با یکی از دوستام رفتیم سینما فیلم افعی جمشید اریا روی پرده بود فرستنده : امیر
********************* ما رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون شبم اونجا موندیم . شب که شد همه شروع کردن از جن و روح و آل و نمیدونم این چیزا حرف زدن . حالا همه هم ترسیدن به روی خودشون نمیارن . فرستنده : IrajSK
************************ تازه سرویس adsl گرفته بودم که به همسایمون گفتم بیاد برام وصل کنه خلاصه اومد همه کاراشو انجام داد ولی زمانی که میخواستم کانکت بشم وصل نمیشد اعلام خطا میداد خلاصه تا یک هفته منم همش با مخابرات تماس میگرفتم اونا هم میگفتن که نمیدونن مشکل از کجاست تا اینکه بعد از یک هفته یه روز داشتم اتاقمو جارو میزدم که نگاهم افتاد به زیر میز کامپیوترم دیدم سیم تلفن به پیریز نزدم ینی اون لحظه اشک تو چشام حلقه زده بود :-S فرستنده : YASY VOOROOJAK
*************************
شارژم تموم شده فرستنده : Morteza
************************* یه بار بچه خواهرم(7ساله) قرار شد شب بمونه خونه ما. ساعت 12شب بود اومد گفت دایی خوابم نمیاد یه فیلم بذار نگاه کنم. منم یه فیلمی و که قبلا نگاه کرده بودم گذاشتم و خودمم نشستم باهاش نگاه کنم. فیلم تموم شد ساعت دو بود گفتم برو بخواب دیگه دیر وقته. برگشته میگه فیلمت تکراری بود سه روز پیش تلوزیون پخش کرده بود. فرستنده : kk
********************** کلاس پنجم که بودم مدرسه مون نزدیک بود و بقالی هم تو راه مدرسه مون بود فرستنده : دانشجوجو
نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : سيب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |